در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهرالصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.
تعداد بازديد :
227
موضوع:
داستان,
داستان کوتاه,
برچسب ها :
داستان,
داستان جالب,
داستان کوتاه,
داستان کوتاه جدید,
تفریح و سرگرمی,
سایت تفریحی و سرگرمی پارس فانی,
پارس فانی,
dastan,
داستانک,
داستان جدید و خواندنی,
دانلود داستان کوتاه,
دانلود داستان و رمان,
دانلود رمان,
رمان جدید,